تحقیقات جدید نشان میدهد که اختلالات روانی که تا پیش از این بهصورت مجزا در نظر گرفته میشدند، میتوانند ریشههای ژنتیکی مشترک داشته باشند. این کشف اهمیت فوقالعادهای در تشخیص و درمان بیماریهای روانی دارد و مسیر تحقیقات بالینی و زیستشناسی مغز را متحول میکند. پیش از این، متخصصان روانشناسی و روانپزشکی اختلالاتی مانند افسردگی، اضطراب، اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی را بهطور مستقل مطالعه میکردند، اما اکنون شواهد ژنتیکی نشان میدهد که همپوشانی بیولوژیکی میان این بیماریها بسیار گسترده است و بسیاری از فرآیندهای زیستی مشترک هستند.
مطالعات ژنتیکی نوین نشان دادهاند که تمرکز صرف بر علائم بالینی کافی نیست و برای دستیابی به درمانهای دقیق و هدفمند، باید ریشههای ژنتیکی مشترک این بیماریها شناسایی و مورد توجه قرار گیرد. این دیدگاه، میتواند به کاهش مصرف داروهای متعدد و پیچیده و بهبود کیفیت زندگی بیماران منجر شود.
تحولی در دیدگاه روانپزشکی
برای دههها، اختلالات روانی بهعنوان پدیدههایی مستقل و جداگانه تلقی میشدند. اما پژوهشهای ژنتیکی جدید نشان میدهند که بسیاری از این بیماریها، فراتر از تفاوتهای ظاهری بالینی، از یک پایه زیستی مشترک بهره میبرند. این یافتهها به پزشکان و پژوهشگران این امکان را میدهند که نه تنها به علائم ظاهری بلکه به ریشههای ژنتیکی و مولکولی این بیماریها توجه کنند و استراتژیهای درمانی هدفمندتری طراحی کنند.
اندرو گروتزینگر، عصبشناس از دانشگاه کلرادو بولدر، در این باره توضیح میدهد: «بسیاری از بیماران با بیش از یک اختلال روانی تشخیص داده میشوند. این مطالعه نشان میدهد که اختلالاتی که ما نامهای متفاوتی برای آنها گذاشتهایم، ممکن است تحت تأثیر فرآیندهای ژنتیکی کاملاً مشابهی قرار داشته باشند.»
بررسی گسترده ژنتیکی
برای رسیدن به این نتیجه، پژوهشگران دادههای ژنتیکی بیش از یک میلیون فرد مبتلا به ۱۴ اختلال روانی مختلف را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند و آنها را با پنج میلیون فرد سالم مقایسه کردند. این حجم عظیم دادهها به آنها امکان داد تا الگوهای ژنتیکی پنهان را شناسایی کنند و نشان دهند که بسیاری از اختلالات روانی از مسیرهای ژنتیکی مشترک نشأت میگیرند.
تحلیل ژنتیکی نشان داد که ۲۳۸ تغییر ژنتیکی کلیدی در پنج شاهراه ژنتیکی وجود دارد که زیربنای مشترک این اختلالات به شمار میرود. هر یک از این فاکتورها با گروه خاصی از بیماریها مرتبط است:
- اختلالات وسواسی: مانند اختلال وسواس فکری عملی (OCD)
- اختلالات درونیسازیشده: شامل اضطراب و افسردگی
- اختلالات مصرف مواد
- شرایط عصبی تکوینی: مانند اوتیسم
- اختلال دوقطبی و اسکیزوفرنی
ارتباط نزدیک اختلال دوقطبی و اسکیزوفرنی
یکی از کشفیات شگفتانگیز این پژوهش، همپوشانی ۷۰ درصدی سیگنالهای ژنتیکی میان اختلال دوقطبی و اسکیزوفرنی بود. این دو بیماری که در ظاهر مجزا هستند، از نگاه ژنتیکی بسیار مشابهاند و نشان میدهند که دستهبندیهای بالینی صرفاً بخشی از واقعیت را منعکس میکنند.
گروتزینگر میگوید: «این یافتهها نشان میدهند که ممکن است بتوان درمانهای مشترکی طراحی کرد که همزمان چند اختلال را هدف قرار دهند و به کاهش مصرف داروهای متعدد کمک کنند.»
مسیرهای بیولوژیکی مشترک
تحقیقات نشان دادهاند که مسیرهای ژنتیکی مشترک با عملکرد خاص نورونها مرتبط هستند. برای مثال، ژنهای مشترک در اختلال دوقطبی و اسکیزوفرنی با نورونهای تحریکی مغز مرتبط هستند، در حالی که ریشههای مشترک افسردگی و اضطراب با سلولهای پشتیبان نورونها یا الیگودندروسیتها مرتبطاند. این کشف مسیر تازهای برای طراحی داروهای هدفمند و توسعه درمانهای شخصیسازیشده فراهم میکند.
اهمیت درمان های هدفمند
پیش از این، بیماران مبتلا به چند اختلال روانی مجبور به مصرف چندین دارو با عوارض جانبی مختلف بودند. اما با شناسایی ریشههای ژنتیکی مشترک، میتوان استراتژی درمانی جامع و هدفمند ارائه داد که بسیاری از عوارض جانبی را کاهش دهد و اثربخشی درمان را افزایش دهد. این رویکرد میتواند موجب بهبود کیفیت زندگی، کاهش هزینههای درمان و افزایش نرخ موفقیت در کنترل علائم شود.
اثرات بالینی و آینده پژوهش
یکی از مهمترین دستاوردهای این مطالعه، فراهم کردن نقشه ژنتیکی است که سرنخهای ارزشمندی برای درک بهتر مغز و اختلالات روانی ارائه میدهد. این نقشه میتواند در تدوین دستورالعملهای تشخیصی آینده، طراحی آزمایشهای بالینی و توسعه درمانهای نوین نقشی محوری ایفا کند.
جردن اسمالر، متخصص ژنتیک از مؤسسه براد، میگوید: «این یافتهها دریچهای تازه برای پیشرفت در درک ما از اختلالات روانی و درمان دقیقتر آنها باز میکنند. شناخت مسیرهای ژنتیکی مشترک، امکان توسعه داروها و روشهای درمانی نوآورانه را فراهم میآورد.»
نتیجه گیری
مطالعه گسترده ژنتیکی اخیر نشان میدهد که اختلالات روانی که تاکنون مجزا در نظر گرفته میشدند، میتوانند ریشههای ژنتیکی مشترک داشته باشند. این کشف، اهمیت بررسی زیستشناسی مولکولی و ژنتیک در تشخیص و درمان بیماریهای روانی را برجسته میکند و مسیر نوینی برای طراحی درمانهای هدفمند، کاهش مصرف داروهای متعدد و بهبود کیفیت زندگی بیماران باز میکند. یافتهها نشان میدهند که شناخت ژنها و مسیرهای بیولوژیکی مشترک، کلید انقلابی در روانپزشکی آینده است.
بدون نظر! اولین نفر باشید