همه ما نیاز داریم گاهی با دیگران ارتباط برقرار کنیم. انسان موجودی اجتماعی است، اما این ویژگی وقتی از حالت طبیعی خارج میشود و به شکل وابستگی بیمارگونه بروز مییابد، میتواند به نوعی اختلال شخصیتی تبدیل شود. اختلال وابستگی از جمله اختلالاتی است که فرد مبتلا به آن، توانایی تصمیمگیری و حتی زندگی مستقل را از دست میدهد و وابسته به دیگران برای هدایت هر جنبهای از زندگی خود میشود.
ترس از طرد شدن، نیاز مفرط به حمایت، ناتوانی در مخالفت با دیگران و احساس بیکفایتی دائمی از جمله نشانههایی هستند که در افراد مبتلا به این اختلال دیده میشود. در ادامه به بررسی ابعاد مختلف این اختلال، دلایل شکلگیری آن، تفاوت آن با وابستگی معمولی، روشهای درمان و نقش پیشگیری خواهیم پرداخت.
اختلال وابستگی چیست؟
اختلال وابستگی یا Dependent Personality Disorder (DPD) یکی از اختلالات شخصیت از نوع خوشه C است که با اضطراب و ترس همراه است. در این اختلال، فرد احساس میکند که نمیتواند بدون کمک یا حضور دیگران به زندگی ادامه دهد. این افراد معمولاً روابط ناسالم، طولانیمدت و یکطرفه را تجربه میکنند که در آنها نقش «تسلیمشونده» یا «مطیع» را دارند.
در DSM-5 (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی)، DPD به عنوان الگویی فراگیر از رفتار وابستگی و نیاز به مراقبت تعریف شده است که از اوایل بزرگسالی آغاز میشود و در زمینههای مختلف زندگی دیده میشود. فرد مبتلا به این اختلال معمولاً به شدت از تنها ماندن میترسد، حتی اگر رابطهای سمی یا آزاردهنده داشته باشد.
درماننشده، این اختلال میتواند فرد را در چرخهای از وابستگی، خودکمبینی و روابط ناسالم نگه دارد. تشخیص آن نیازمند ارزیابی تخصصی روانشناسی است، چرا که گاهی با اختلالات اضطرابی یا افسردگی نیز همپوشانی دارد.
نشانه های اصلی اختلال وابستگی
افراد مبتلا به DPD معمولاً ویژگیهای رفتاری مشخصی دارند که در طیفهای مختلفی از شدت بروز میکند. نشانههای بارز آن ممکن است در ظاهر شبیه به رفتارهای مهربان یا فداکارانه به نظر برسد، اما در واقع ریشه در اضطراب و ترس شدید دارد.
افرادی که با این اختلال زندگی میکنند، اغلب برای تصمیمگیری در مسائل روزمره، مانند انتخاب لباس یا برنامه روزانه، نیازمند مشورت یا تأیید دیگران هستند. آنها از بیان مخالفت یا نظر مستقل خودداری میکنند چون نگراناند که دیگران را از خود برنجانند یا ترکشان کنند.
ترس از طرد شدن آنقدر درونی شده که فرد حاضر است برای حفظ رابطه، خواستههای شخصی خود را نادیده بگیرد. این مسئله در بلندمدت میتواند موجب فرسودگی روانی، افزایش خطر ابتلا به افسردگی و حتی سوءاستفادههای عاطفی و روانی از سوی طرف مقابل شود.
چرا برخی افراد نمی توانند تنهایی را تحمل کنند؟
ناتوانی در تحمل تنهایی، اگرچه ممکن است طبیعی به نظر برسد، اما در بعضی افراد به مرحلهای میرسد که نشانهای از اختلال روانی است. این افراد در تنهایی احساس اضطراب، گمگشتگی، بیارزشی و ترس شدید تجربه میکنند.
این ترس اغلب ریشه در دوران کودکی دارد. کودکانی که والدین بیثبات، سرد، کنترلگر یا بیش از حد حمایتی داشتهاند، یاد نمیگیرند چگونه به تنهایی با چالشها مقابله کنند. در نتیجه، در بزرگسالی به شکل افراطی به حضور و حمایت دیگران وابسته میشوند.
همچنین، تجربههای تروماتیک مانند طرد شدن، طلاق والدین، یا رهاشدگی میتواند موجب شکلگیری باورهایی شود مانند «من بدون دیگری نمیتوانم زنده بمانم» یا «اگر تنها شوم، نابود میشوم». این باورها پایهایترین ترسهای افراد مبتلا به اختلال وابستگی هستند.
تفاوت اختلال وابستگی با رفتارهای وابسته طبیعی
بسیاری از افراد در شرایط خاصی به دیگران تکیه میکنند. این وابستگی، زمانی که موقتی، هدفمند و متعادل باشد، بخشی از روابط سالم است. اما مرز بین وابستگی طبیعی و اختلال زمانی عبور میشود که فرد بهطور مداوم و غیرمنطقی نتواند بدون دیگران زندگی کند.
در وابستگی طبیعی، فرد با وجود دریافت کمک یا مشورت از دیگران، تصمیمگیری نهایی را خودش انجام میدهد و استقلال شخصی خود را حفظ میکند. اما در اختلال وابستگی، فرد قدرت تصمیمگیری و اراده را به طور کامل به دیگری واگذار میکند.
همچنین وابستگی طبیعی همراه با رشد است؛ فرد ممکن است به مرور مستقل شود. اما در DPD، رشد شخصی متوقف میشود و فرد تمایل دارد همیشه در حالت کودکانه باقی بماند. این تفاوتها، این اختلال را از رفتارهای سالم انسانی متمایز میسازد.
پیامدهای روانی و اجتماعی اختلال وابستگی
بدون مداخله و درمان، اختلال وابستگی میتواند به مشکلات روانی و اجتماعی گستردهای منجر شود. از مهمترین آنها میتوان به رابطههای ناسالم و وابسته، ناتوانی در رسیدن به استقلال مالی و شغلی، و کاهش شدید اعتماد به نفس اشاره کرد.
فرد مبتلا ممکن است وارد رابطههایی شود که در آنها کنترل میشود یا مورد سوءاستفاده روانی قرار میگیرد. چون او باور دارد بدون آن شخص نمیتواند زنده بماند، حتی اگر آسیب ببیند، رابطه را ترک نمیکند.
از نظر اجتماعی، چنین فردی ممکن است منزوی شود یا همیشه در سایهی یک فرد قدرتمند باقی بماند. از نظر شغلی هم، فرد تمایلی به ریسک، رقابت یا پیشرفت ندارد چون به تواناییهای خود باور ندارد. این وضعیت میتواند کیفیت زندگی را بهشدت کاهش دهد.
روش های درمانی اختلال وابستگی
درمان اختلال وابستگی نیازمند یک برنامه درمانی منظم و چندجانبه است. رواندرمانی، بهویژه درمان شناختیرفتاری (CBT)، از مؤثرترین روشها در این زمینه محسوب میشود. در این روش، فرد با افکار ناکارآمد و باورهای محدودکننده خود مواجه میشود و آنها را بازسازی میکند.
درمان مبتنی بر طرحوارهدرمانی (Schema Therapy) نیز برای افرادی که ریشههای وابستگیشان در دوران کودکی شکل گرفته، بسیار مفید است. این نوع درمان، با شناسایی الگوهای ناسالم ذهنی و رفتاری، فرد را در مسیر رشد شخصی قرار میدهد.
در برخی موارد که اضطراب یا افسردگی شدید همراه اختلال باشد، دارودرمانی با تجویز پزشک روانپزشک به کمک میآید. همچنین شرکت در جلسات گروهدرمانی میتواند به افزایش حس همدلی، یادگیری مهارتهای اجتماعی و کاهش احساس تنهایی کمک کند.
چطور به فرد مبتلا به اختلال وابستگی کمک کنیم؟
نحوه برخورد اطرافیان با فرد مبتلا نقش مهمی در روند درمان دارد. مهم است که به جای تقویت وابستگی، به توانمندسازی فرد کمک کنیم. این کمک میتواند شامل تشویق به استقلال، ایجاد فرصت برای تصمیمگیریهای کوچک، و فراهم کردن فضای امن و بدون قضاوت باشد.
باید مراقب باشیم که با حمایتهای بیش از حد، وابستگی را تقویت نکنیم. حمایت سالم یعنی فراهم کردن فضا برای رشد، نه حفاظت افراطی. همچنین میتوان فرد را تشویق کرد تا به جلسات رواندرمانی برود و در مسیر درمان باقی بماند.
آیا میتوان از اختلال وابستگی پیشگیری کرد؟
اگرچه پیشگیری قطعی از اختلالات شخصیت ممکن نیست، اما با ایجاد محیطی سالم در کودکی میتوان احتمال ابتلا به آن را کاهش داد. حمایت عاطفی مناسب، آموزش مهارتهای زندگی، تقویت عزت نفس و فراهم کردن فرصتهایی برای تصمیمگیری مستقل، همه از عوامل پیشگیری هستند.
والدین، مربیان و مشاوران میتوانند با توجه به سبک تربیتی خود، کودکان را بهگونهای پرورش دهند که احساس امنیت درونی، اعتماد به نفس و توانایی حل مسئله را در خود تقویت کنند.
نتیجه گیری
اختلال وابستگی نه تنها مانع رشد شخصی افراد میشود، بلکه روابط بینفردی آنها را نیز به خطر میاندازد. شناخت این اختلال و تفاوت آن با رفتارهای معمول انسانی، نخستین گام در مسیر درمان و پیشگیری است. با استفاده از رواندرمانی، آموزش و حمایتهای درست، میتوان به افراد کمک کرد تا استقلال روانی و اجتماعی خود را باز یابند و زندگی سالمتری تجربه کنند.
بدون نظر! اولین نفر باشید